Friday, June 14, 2002

درست است که من
هميشه از نگاه نادرست و طعنه تاريک ترسيده ام
درست است که زير بوته باد سر برخشت خالی نهاده ام
درست است که طاقت تشنگی در من نيست
اما با اين همه گمان مبر که در برودت اين بادها خواهم بريد!
از جنوب که آمدم
لهجه ام شبيه سوال و ستاره بود
من شمال و جنوب جهان را نمی دانستم
هر کو که پياله آبی می دادم
گمان ساده می بردم که از اوليای باران است
سرآغاز تمام پهنه ها
فقط ميدان توپخانه و کوچه های سرچشمه بود
اصلا می ترسيدم از کسی بپرسم اين همه پنجره برای چيست؟
يا اين همه آدمی چرا به سلام آدمی پاسخ نمی دهند... ؟!
از جنوب که آمدم
حادثه هم بوی نماز و نوزاد سه روزه می داد
و آسانترين اسامی آدميان
واژگانی شبيه باران و بوسه بود،
زير آن همه باران بی واهمه
هيچ کبوتری خيس و خسته به خانه باز نمی آمد
روسپيان خواهران پشيمان آب و آينه بودند
اما با اين همه کسی از من خيس، از من خسته نپرسيد
که از نگاه نادرست و طعنه تاريک می ترسم يا نه؟
که از هجوم نابهنگام لکنت و گريه می ترسم يا نه؟
که اصلا ای ساده تو اهل کجايی؟
اهل کجايی که خيره به آسمان حتی پيش پای خودت را نمی پايي؟!
باز می رفتم
می رفتم ميدان توپخانه را دور می زدم
و باز می آمدم همانجا که زنی فال حافظ و عشوه ارزان می فروخت
دل و دست بيدی در باد، دل و دست بيدی کنار فواره ها می لرزيد.
و من خودم بودم
شناسنامه ای کهنه و پيراهنی پر از بوی پونه و پروانه های بنفش!
حالا هنوز گاه بهگاه سراغ گنجه که می روم
می دانم تمام آن پروانه ها مرده اند
حالا پيراهن چرک آن سالها را در می آورم
می گذارم روبروی سهمی از سکوت آن سالها و می گريم می گريم
چندان بلند بلند که باران بيايد
و بدانم که همسايه ام باز مهمان و موسيقی دارد.
حالا ديگر از ندانستن شمال و جنوب جهان بغضم نمی گيرد
حالا ديگر از هر نگاه نادرست و طعنه تاريک نمی ترسم
حالا ديگر از هجوم نابهنگام لکنت و گريه نمی ترسم
حالا ديگر برای واژگان خفته در خميازه کتاب
غصه بسيار نمی خورم
حالا به هر زنجيری که می نگرم بوی نسيم و ستاره می آيد
حالا به هر قفلی که می نگرم کلام کليد و اشاره می بارد
شاعر که می شوی، خيال تو يعنی حکومت دوست،
باور کنيد من ساده، ساده به اين ستاره رسيده ام
من از شکستن طلسم و تمرين ترانه
به سادگی های حيرت دوباره رسيده ام
درست است
من هم دعاتان می کنم تا ديگر از هر نگاه نادرست تنرسيد
از هر طعنه تاريک نترسيد
از پسين و پرده خوانی غروب
يا از هجوم نابهنگام لکنت و گريه نترسيد
دوستتان دارم
سادگان صبور، سادگان صبور!

نامه ها – سيد علی صالحی

Thursday, June 06, 2002

براستی که خداوند بر آنان که از روی ندانستگی عمل زشتی را انجام داده سپس به درگاش توبه کردند و بعد از آن(توبه) با اعمال نيک خود عمل زشتشان را تصحيح کردند و جبران نمودند بخشاينده و مهربان است.
همانا ابراهيم مطيع و فرمانبردار خدا بود و هرگز در ميان مشرکين قرار نگرفت.
او هميشه شکرگزار نعمتهای خدا بود تا خدا او را برگزيد و به راه راست هدايتش فرمود.
و به ابراهيم در دنيا نيکويی عطا کرديم و در آن دنيا نيز در ميان صالحان و پاکانش قرار داديم.
و آنگاه به تو وحی کرديم که از آيين ابراهيم پيروی کن که او هرگز به خدای يکتا شرک نياورد.
همانا روز شنبه را برای يهود روز خاص مقرر کرديم که در آن اختلاف کردند و خدای تو البته در روز قيامت بر آنچه به آن اختلاف کردند حکم خواهد کرد.
و تو مردم را با دانش و گفتار نيکو به راه خداوندت دعوت کن و به بهترين طريق ممکن با آنانکه اهل گفتگو و مناظره هستند، گفتگو کن و بدان که البته اين خداست که بهتر از هر کسی می داند چه کسی از راه او گمراه شده و چه کسی هدايت يافته است.
و (ای مردم) اگر کسی ظلم و ستمی به شما کرد به همان اندازه می توانيد تلافی کنيد ولی اگر صبور باشيد و از او درگذريد همانا بهترين پاداش از آن شماست.
و صبر پيشه کن و صبر تو چيست جز آنچه به (دلگرمی و خواست) خداست و از اعمال آنان غمگين و اندوهگين نباش و به خاطر حيله و نيرنگی که (برای تو) بکار می بندند دلتنگ مباش و خود را در مظيقه و تنگنا احساس نکن.
براستی که خداوندبا کسانی است که پرهيزکاری پيشه می کنند و از نيکوکاران هستند.


سوره نحل، آيه 119 تا آخر