Sunday, November 03, 2002


چون وقت در آمد – شيخ ابو علی فارمدی نقل کند – که روی به باديه نهاد و هفت سال به پهلو می گرديد تا به عرفات رسيد. هاتفی آواز داد که : "ای مدعيه! چه طلب است که دامن تو را گرفته است؟ اگر ميخواهی تا يک تجلی کنم که در حال بگدازی !" گفت: "يا رب العزه! رابعه را بدين درجه سرمايه نيست. اما نقطه فقر می خواهم". ندا آمد که: " ای رابعه! فقر , خشک سال قهر ماست, که بر راه مردان نهاده ايم. چون سر يک موی بيش نمانده باشد که به حضرت وصال ما خواهد رسيد, کار بر گردد و به فراق بدل شود. و تو هنوز در هفتاد حجابی از روزگار خود. تا از تحت اين همه بيرون نيايی و قدم در راه ما ننهی و اين هفتاد مقام نگذاری , حديث فقر ما نتوانی کرد. و اگر نه برنگر! " رابعه بر نگريست. دريايی خون ديد در هوا معلق. هاتفی آواز داد که : "خوان دل عاشقان ماست که به طلب وصال ما آمده اند و در منزل اول فرو شده اند, که نام و نشان ايشان در دو عالم از هيچ مقام بر نيامد". رابعه گفت: "يا رب العزه! يک صفت از دولت ايشان به من نمای". در حال عذر زنانش پيدا شد. هاتفی آواز داد که: "مقام اول ايشان اين است که هفت سال به پهلو روند, تا در راه ما کلوخی را زيارت کنند, چون نزديک آن کلوخ رسند, هم به علت ايشان راه به ايشان فروبندد". رابعه تافته شد. گفت : "خداوندا ! مرا در خانه خود نمی گذاری. و نه در خانه خود می گذاری . تا به بصره بنشينم, يا در بصره به خانه خودم بگذار يا در مکه به خانه خودم آر. اول به خانه سر فرو نمی آوردم, تو را می خواستم. اکنون خود شايستگی خانه تو ندارم. " اين بگفت و بازگشت و باز بصره آمد و معتکف شد
....
صالح مری - رحمه الله عليه - بسی گفتی که "هر که دری کوبد, عاقبت باز شود". رابعه يک بار حاضر بود. گفت: "تا کی گويی که: باز خواهد گشاد. کی بسته است تا باز گشايد؟ ".صالح گفت: "عجبا ! مردی جاهل , و زنی ضعيف دانا. "
يک روز رابعه مردی را ديد که که می گفت: "وا اندها! ". رابعه گفت: " چنين گو : "وا بی اندها !" که اگر اندوه بودی تو را , زهره نبودی که نفس زدی" .
نقل است که وقتی يکی عصابه ای بر سر بسته بود. گفت "چرا عصابه بر سر بسته ای ؟". گفت: "سرم درد می کند". گفت: "عمرت چند است؟". گفت: "سی سال". گفت: "در اين سی سال بيشتر تندرست بوده ای يا بيمار؟ ". گفت: "تندرست". گفت: " هرگز در اين مدت عصابه شکر بسته ای ؟ که به يک دردسر که تو را هست, عصابه شکايت بد بندی. "

تذکره الاوليا – عطار – ذکر "رابعه عدويه"